دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

دوستت دارم

نازنینم!

در هر لحظه قلبم ترا صدا می زند..

و چشمانم همیشه به راهِ تو تا بیایی..

می دونم در این دوری ها و دلتنگی ها من را مقصر میدونی..

اما خوب میدونی که خودم بیشتر می سوزم و درد می کشم..

تو درمان دردمی .. تو آرام جونمی.. وقتی که نگاهم میکنی

مثل یک گلبرگ تشنه می مونم و ترنم نگاهت چون شبنم

به روی گونه ام می نشیند...

نوازشم کن نوازشم کن.. به دستان پر مهرت محتاجم..

عاشقتم پسر حوا تا همیشه...

خیلی دلتنگ و بی طاقت شدم این روزها و مثل یک تنگ ترک

برداشته با هر تلنگر ترک بیشتری بر میدارم و هر لحظه در

التهاب فرو ریختن و ویرانی...

عسلم ! تو تنها دلیل بودنمی و تو تنها معنای لحظه هامی

از دل تمام حسرتها و دوری ها و هراس ها میگذرم تا به

آرامش آغوشت برسم

منتظرم میمونی؟

مهربانم!

کاش میشد تمام اینها تمام میشد و من و تو با هم تا همیشه در

میان کوچه های خیس و بارون زده قدم برمی داشتیم و

پیش میرفتیم

من به چشمانت خیره می ماندم تو مرا

سختتر به خود میفشردی...

صبحها با گرمای نگاهت بیدار میشدم و شبنم بوسه های

شیرینت بر روی لبانم... و من نامت را از میان لبهایت صدا

میکردم و میگفتم که عاشقتم تا همیشه...

عاشقتم پسر حوا تا همیشه ...



+ نوشته شده در  سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:,ساعت 14:39  توسط پسر حوا و دختر آدم 

نام من بی وفاست...

نمی دونم از کجا شروع کنم

از بی رحمی زمانه یا از بی وفایی خودم،

از دست تلخ سرنوشت که این بازی و شروع کرد

یا از دل سپردن به تو...

تو یی که همه ی دنیای منی... چطوری میشه که من دلم پیشتِ

و هر لحظه و لحظه با یادت نفس میکشم

و به خیانت نامم آلوده می کنی؟

تو تمام هستی منی تو...

تو تمام دنیای منی... تو همه ی قلب منی...

عاشقتم تا همیشه ... تا همیشه



+ نوشته شده در  شنبه 8 بهمن 1390برچسب:,ساعت 14:3  توسط پسر حوا و دختر آدم