دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

بارون...

احساس می کنم که مدتهاست در یک نقطه ساکن و صامت ایستاده ام

چقدر دلم بارون می خواد و زندگی

قدم زدن زیر قطرات شبنم گونه بارون

عطر خاک نمناک شده از بارون و طراوت سبزه ها

پا برهنه روی شنهای خیس زیر بارون قدم زدن

سردی شنها را با همه وجودت حس کنی

امواج سهمگین و سنگین دریا برروی شنهای خاکستری ساحل

چقدر دلم برای زندگی تنگ شده...



+ نوشته شده در  دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:,ساعت 21:45  توسط پسر حوا و دختر آدم